امتحان خدا برای چیست؟

کـــــــــــافـــی نــــت عصــــــــر جـــــــدیـــــــــــد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه فی جمله اولیائک
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آیا از مطالب وبلاگ راضی هستید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 126
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 131
بازدید ماه : 383
بازدید کل : 28742
تعداد مطالب : 339
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


لوگوی حمایتی حضرت مهدی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com

امتحان خدا برای چیست؟
نویسنده : منتظر...
تاریخ : پنج شنبه 19 تير 1393
امتحان خدا برای چیست؟

امتحان خدا برای این است که گاهی بنده، خودش را بشناسد. گاهی شخص خیال می کند که دارای فلان مزیت و صفت نیکو می باشد. امتحان پیش می آید و می فهمد که نه او دارای آن صفت نیست و یا دارای فلان صفت زشت می باشد.

اگر ما خودمان را بشناسیم، در ترقی و تکامل خیلی اثر دارد. بسیاری از ماها ادعاهای بزرگ داریم فقط در امتحانات است که معلوم می شود صحیح است و حقیقت دارد یا پوچ می باشد.

مرد عابدی در انزوا و دوری از مردم در غاری زندگی می کرد. روزها روزه می گرفت.
 
هر شب قرص نانی از عالم غیب برای او می آمد که با نصف آن افطار می کرد و نصفش را در سحر مصرف می کرد. در یک شب برای او نان نیامد. گرسنگی امانش را برید. وقتی صبح شد از کوه بیرون آمد و به سمت دهی در نزدیکی رفت و از آنان غذایی طلبید.
 
 پیرمردی نصرانی دو قرص نان گندم به او داد. در خانه آن پیرمرد یک سگ لاغری بود. در راه بازگشت عابد خودش را به او رساند و دامنش را گرفت. عابد به ناچار یکی از دو قرص نان را برای سگ انداخت. سگ آن را خورد اما باز هم به دنبال عابد راه افتاد و شروع کرد به پارس کردن.
 
عابد نان دوم را هم برای او انداخت. باز سگ آن را خورد و دنبال عابد راه افتاد و لباسش را گرفت و پاره کرد.

عابد عصبانی شد و گفت من تا به حال سگی بی حیا تر از تو ندیدم. خداوند ناگهان سگ را به نطق درآورد. سگ گفت

من بی حیا نیستم.
 
من به هر چه از نان و استخوانی که برایم می اندازند قانع هستم. چه بسا گاهی فراموش می کنند و چند روزی چیزی نمی خورم. با این حال من تاکنون از خانه او به جای دیگری نرفته ام. اگر چیزی به دست می آید، سپاسگزارم، وگرنه صبر می کنم.
 
اما تو با یک شب که نان از تو قطع شد، صبر و تحمل ننمودی تا این که از در خانه خداوند رزاق به در خانه نصرانی آمدی.
 
 از حبیب بریدی و به دشمن پیوستی.
حالا بگو کدام یک از ما بی حیاتر هستیم؟
 
استاد فاطمی نیا 



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کـــــــــــا




آمار مطالب

:: کل مطالب : 339
:: کل نظرات : 17

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 126
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 131
:: بازدید ماه : 383
:: بازدید سال : 2099
:: بازدید کلی : 28742

RSS

Powered By
loxblog.Com