کـــــــــــافـــی نــــت عصــــــــر جـــــــدیـــــــــــد


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم عجل لولیک الفرج والعافیه و النصر و اجعلنا من خیر انصاره و اعوانه و شیعته و المستشهدین بین یدیه فی جمله اولیائک
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



آیا از مطالب وبلاگ راضی هستید؟

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 107
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 112
بازدید ماه : 364
بازدید کل : 28723
تعداد مطالب : 339
تعداد نظرات : 17
تعداد آنلاین : 1


لوگوی حمایتی حضرت مهدی

اللّهُمَّ كُنْ لِوَلِيِّكَ الْحُجَّةِ بْنِ الْحَسَنِ صَلَواتُكَ عَلَيْهِ وَعَلى آبائِهِ في هذِهِ السّاعَةِ وَفي كُلِّ ساعَةٍ وَلِيّاً وَحافِظاً وَقائِدا ‏وَناصِراً وَدَليلاً وَعَيْناً حَتّى تُسْكِنَهُ أَرْضَك َطَوْعاً وَتُمَتِّعَهُ فيها طَويلاً

سایت خدماتی بیست تولز

انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com انجام میدم | از روی عکس مورد نظر شما سیاه قلم کار کنم AnjamMidam.Com

چند حکایت از امام حسین علیه السلام
نویسنده : منتظر...
تاریخ : یک شنبه 11 خرداد 1393


به خاطر حسین علیه السلام بخشیده شد 
چند روزى بود که براى فرار از مجازات، پنهان شده بود. گناهى کرده بود که باید تنبیه مى شد. امام حسن و امام حسین علیهماالسلام را که هنوز چندان بزرگ نشده بودند ،از دور دید. سرآسیمه به طرف آنها دوید و آنان را به دوش کشید و با شتاب نزد رسول خدا صلى الله علیه و آله آمد و گفت: «یا رسول الله صلى الله علیه و آله ! من پناه آورده ام به خدا و این دو فرزند، مرا به خاطر این دو ببخش.» 
رسول خدا صلى الله علیه و آله تا این جریان را دید، به گونه اى خندید که دست به دهان مبارک گذاشت و فرمود: «تو را بخشیدم و به خاطر حسن و حسین علیهماالسلام از گناهت گذشتم.» آن گاه به حسن و حسین علیهماالسلام رو کرد و فرمود: «شفاعت شما را پذیرفتم».
رسول خدا صلى الله علیه و آله گلوى حسین علیه السلام را مى بوسید 
از امام باقر علیه السلام ، روایت شده است: «امام حسین علیه السلام ، در کودکى بر رسول خدا صلى الله علیه و آله وارد شد. رسول خدا صلى الله علیه و آله او را در آغوش گرفت و زیر گلوى او را بوسید و بى اختیار، اشک از چشمان مبارکش جارى شد. روزى حسین علیه السلام پرسید: یا جداه! چرا گریه مى کنید؟ حضرت فرمود؛ چرا گریه نکنم، درحالى که جاى شمشیرهاى دشمنان را مى بوسم». 
عمر سعد در دامان پدر 
«بپرسید از من، قبل از آنکه از میان شما بروم.» این کلامى بود که امیرالمؤمنین على علیه السلام بر فراز منبر براى مردم بیان کرد. لحظه اى همه جا را سکوت فرا گرفته بود. ناگهان مردى از میان جمعیت برخاست و پرسید: «یا امیر المؤمنین علیه السلام ! تعداد موهاى سر و صورت من، چه مقدار است؟» پرسشگر، کسى نبود جز سعد بن ابى وقاص. امیر المؤمنین على علیه السلام فرمود: «به خدا! از مسئله اى، پرسش کردى که دوستم رسول خدا صلى الله علیه و آله ، مرا به آن، آگاه ساخته بود. در سر و صورت تو مویى نیست، مگر آنکه در ریشه آن، شیطانى نشسته باشد. بدان! که در خانه تو پسرى است که فرزندم، حسین علیه السلام را به قتل مى رساند.» راوى مى گوید: «در آن لحظه که امیر المؤمنین على علیه السلام چنین فرمود، عمر سعد (سرکرده لشکر یزید)، هنوز طفل بود و در دامان پدرش نشسته بود.»
لعن بر قاتلان حسین علیه السلام 
داود رقى مى گوید: «روزى در خدمت امام صادق علیه السلام بودم. حضرت مقدارى آب نوشید و بى اختیار اشک از چشمان مبارکش سرازیر شد. آن گاه فرمود: «اى داوود! خدا لعنت کند قاتلان حسین علیه السلام را. پس هرکس که آبى بیاشامد و جدّم حسین علیه السلام را یاد کند و بر قاتلان او لعن و نفرین کند، خداوند صد هزار حسنه برایش بنویسد و صد هزار گناه او را بیامرزد، و او را در درجه هاى بلند، جاى دهد و مانند این است که صد هزار بنده را آزاد کرده باشد. پس او در روز قیامت با دلى شاد و چهره اى خندان محشور مى شود».
چیزى که در راه خدا دادیم، پس نمى گیریم 
عبدالله بن عمیر کلبى، یکى از افرادى است که در کربلا، همراه با زن و مادرش حضور داشت. روز عاشورا به تشویق مادر به میدان رفت و جنگید تا شهید شد. همسر جوانش نیز که براى دفاع از او به میدان رفت، به همراه عبداللّه به شهادت رسید. مادرش پس از این جریان، بى درنگ، ستون خیمه اى را برداشت و به دشمن حمله کرد. امام حسین علیه السلام به او خطاب کرد که «اى زن! برگرد، خداوند، جهاد را بر زنان واجب نکرده است.» پیرزن، امر امام را اطاعت کرد، ولى دشمن رذالت به خرج داد و سر فرزند را به سوى مادرش پرتاب کرد. 
پیرزن، سر پسرش را به سینه چسبانید، بوسید و گفت: «مرحبا! از تو راضى شدم.» بعد آن را به طرف دشمن انداخت و فریاد زد: «ما چیزى را که در راه خدا دادیم، پس نمى گیریم». 
جنایت متوکل 
شیخ عباس قمى در کتاب نفس المهموم نوشته است: «متوکل عباسى دستور داد قبر مطهر سیدالشهدا علیه السلام را خراب کردند، شخم زدند و به آب بستند. هم چنین فرمان داده بود هیچ کس حق ندارد به زیارت امام علیه السلام مشرف شود و هر کس به زیارت برود، مجازات مى شود».
محمد بن حسین اُشنانى مى گوید: «من در آن ایام از ترس متوکل، مدتى به زیارت آن حضرت نرفتم. سرانجام تصمیم گرفتم به هر طریقى شده است به زیارت مشرف شوم. با مردى که شغلش عطارى بود، همراه شدم و با زحمت فراوان، خود را به مرقد پاک و مطهر امام علیه السلام رساندم. گرچه اثرى از قبر شریف نبود، سرانجام موفق شدیم که مرقد مطهر را پیدا کنیم. خود را به روى آن انداختیم و به شدت گریستیم. چنان بوى خوشى از آن استشمام مى شد که عطر فروش گفت: هرگز بویى به این خوشى نبوییده بودم. 
آن گاه چند نشانه بر قبر مبارک گذاشتیم و وداع کنان از آن مکان شریف دور شدیم. پس از مرگ متوکل، با جمعى از سادات و شیعیان حاضر شدیم و آن را به صورت ساختمان اولیه بازگرداندیم». 
من نمى دانستم مسئله به این عظمت است! 
شخصى از یاران امام صادق علیه السلام مى گوید: «نزد امام صادق علیه السلام رفتم، دیدم حضرت نماز مى خواند. بعد از نماز، در سجده مناجات کرد و براى زوار قبر امام حسین علیه السلام بسیار دعا کرد. وقتى مناجات حضرت تمام شد، عرض کردم: فدایت شوم! آنچه من از شما شنیدم، اگر هم براى کسانى بود که خدا را نمى شناسند، گمان مى کردم به آتش دوزخ دچار نمى شوند! به خدا که آرزو کردم حسین علیه السلام را زیارت مى کردم و حج (مستحبى) انجام نمى دادم! حضرت در پاسخ فرمود: تو که به قبر سیدالشهدا علیه السلام نزدیک هستى، چرا به زیارت او نمى روى؟ عرض کردم: من نمى دانستم که مسئله به این عظمت است. حضرت فرمود: «دعا گویان زوار حسین علیه السلام ، در آسمان از دعاگویان او در زمین بیشترند. زیارت را ترک مکن. هرکه آن را ترک کند، آن قدر حسرت مى برد که آرزو مى کند که قبر حضرت، نزد او مى بود.» و سپس حضرت دوباره به تمجید زایران حضرت حسین علیه السلام و بیان فضایل آنان پرداخت. 
برکات زیارت عاشورا 
از آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائرى نقل شده است: «اوقاتى که در سامرا مشغول تحصیل علوم دینى بودم، اهل سامرا به بیمارى وبا و طاعون مبتلا شدند و همه روزه عده اى مى مردند. روزى در منزل استادم، مرحوم سید محمد فشارکى، عده اى از اهل علم جمع بودند. ناگاه مرحوم آقا میرزا محمد تقى شیرازى تشریف آوردند و صحبت از بیمارى وبا شد که همه در معرض خطر هستند. مرحوم میرزا فرمود: «اگر من حکمى بکنم، آیا لازم است انجام شود یا نه؟» همه اهل مجلس پاسخ دادند: «بله». فرمود: «من حکم مى کنم که شیعیان سامرا، از امروز تا ده روز، همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شوند و ثواب آن را به روح نرجس خاتون، والده ماجده حضرت حجة بن الحسن(عج)، هدیه کنند تا این بلا از آنان دور شود.» اهل مجلس این حکم را به تمام شیعیان رساندند و همه مشغول خواندن زیارت عاشورا شدند. از فرداى آن روز تلف شدن شیعه متوقف شد و همه روزه، تنها عده اى از سنى ها مى مردند، به طورى که، بر همه آشکار گردید. برخى از سنى ها از آشنایان شیعه خود پرسیدند: «سبب اینکه دیگر از شما، کسى تلف نمى شود، چیست: آنان گفتند: «زیارت عاشورا». آنها هم مشغول شدند و بلا از آن ها برطرف گردید».



|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
مطالب مرتبط با این پست
می توانید دیدگاه خود را بنویسید


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:









نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان کـــــــــــا




آمار مطالب

:: کل مطالب : 339
:: کل نظرات : 17

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 0

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 107
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 112
:: بازدید ماه : 364
:: بازدید سال : 2080
:: بازدید کلی : 28723

RSS

Powered By
loxblog.Com